نیکی و بلبل زبونیاش
نیکی و بهار دارن نقاشی میکشن گاهی با هم خوبن گاهی دعوا میکنن بهار مداد سیاه میخواد و هی به نیکی میگه مداد سیاهت رو بده نیکی: نگاه میکنه به مداد رنگیاش من مداد سیاه ندارم فقط مداد مشکی دارم و دوباره بحث بالا میگیره سر مداد سیاه و مشکی ----------- دارم برای نیکی توضیح میدم که گاهی شیطون آدمو گول میزنه که یه کار بد بکنه ولی آدم باید هواسش جمع باشه و کار بد نکنه داد نزنه و.. نیکی میگه وقتی شیطون بیاد من میرم زیر پتو قایم میشم ...